ATASHBAX|LOVE
ATASHBAX|LOVE

ATASHBAX|LOVE

دلم

دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد

بروی واژه ی خوشبخت به هم می ریزد

 

آمدی توی خیابان و همه فهمیدند

شهر را موی کمی لخت به هم می ریزد

 

عطر آغوش و تنت حاشیه ی امنیت است

مرد را فاصله در تخت به هم می ریزد 

 

پاره کن پیرهنم را که زلیخا ها را

حالت پارگی رخت به هم می ریزد

 

عشق با فتح دلت تاجگذاری شده است

بروی سلطنت و تخت به هم می ریزد 

 

آنچه در تجربه ی ماست نشان داده که

عشق تا خیالت بشود تخت به هم می ریزد...

علی صفری

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها


 

 

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها

چــیزی

به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است

خیالـــت راحت باشد

آرام چشمهایت را ببــند

یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است

یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا

تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...

چه نقاش ماهـــــــری اســـت فکر و خـــیال

وقتــــی که دادنه دانه مـــوهایت را ســــفید میکند...


کابوس دیده ام!

امشب که برایت مینویسم؛
گریه ی تو، 
تنها موسیقی ست
که در رگهای خانه جریان دارد؛
ومن چقدر گریه ات را
از چشمانت بیشتر دوست میدارم؛
که میخواهم بمیرم و هیچگاه،
به چشم نبینم!
گناه من نیست،
زیبا گریه میکنی!
و شاعرانه گلایه!
نگران نباش،
تقدیری در کار نیست 
کابوس دیده ام!

درانتظار

 

درانتظارآمدنت 


چشم به ناممکن ترین احتمال حضورت دوخته ام 


بیای.......


 تا باردیگر

به معجزه ایمان بیاورم 

من و او.

شک کرده بـودم کسی بین ماست !


حالا یقین دارم “مـن” بین دو نفر بودم !



چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من..!